پایگاه اینترنتی بهروز دلاور

پایگاه اینترنتی بهروز دلاور

سلامی گرم به دلهای پاک تمامی کسانی که می خواهند قدم در راه شناخت حقیقت گذارند
طلبه ای هستم از دیار حوزه علمیه
می خواهید مرا بشناسید، گزینه «درباره من» در بالای صفحه را بزنید.
با آرزوی موفقیت و پیروزی در تمامی لحظه های زندگی برای شما همسفر محترم

نمی خواهم بگویم کتاب جای اینترنت و رسانه های امروزی را نمی گیرد . (این بحث در جای خود)

به نظرتون آیا می می شود جامعه ای پویا و در حال رشد باشد اما بی سواد؟

به نظرتون اگر بخواهیم جامعه خودمون رو در رده های بالای پیشرفت تصور کنیم نیازی به مطالعه هم هست؟

چرا پشتوانه برخی از انتقاد ها فقط داد و بیداد و یا زور و تحکم است؟

چرا هنگامی که کسی با ما به بحث می پردازد، حوصله گفتگو نداریم؟

چرا هنگامی که فردی را می بینیم که سخنرانی می کند (از هر کجا و با هر مدرکی) به سخنانش فقط گوش می دهیم؟

چرا از اتفاقات روز جامعه، خودمان را دور می کنیم؟

آیا به درخواست ها و تقاضاهایمان در هنگام برخورد با یک مسئول اجتماعی دقت کرده ایم؟

آیا توجهی به وجود دشمن در کنار خودمان و حتی خانه مان داشته ایم؟!

پاسخ جنگ نرم را می توان با چوب و شمشیر داد یا سلاحی کاری می طلبد؟ آن سلاح چیست؟

در تاریخ نکاتی وجود دارد که عبرت روزهای گذشته ما بود. آیا از تاریخ مان بهره ای برده ایم؟

ازدواج می کنیم و بعد از مدت کوتاهی همسرمان را طلاق می دهیم. چرا؟

مسلمانیم و نیازمند یک سری احکام شرعی. چقدر از احکام شرعی مرتبط با خودمان آگاه هستیم؟

چرا فرزندانمان از ورود به مدرسه و حضور در کلاس درس بیزارند؟

 توجه: من اصلا اهل سیاه نمایی نیستم و به شدت از این کار بدم می آید. اما این موارد واقعیت درون برخی از ما ایرانی هاست.

 

منظور از علم آموزی چیست؟ شاید برخی اینگونه تصور کنند که منظورم کسب مدرک ارشد و دکتری و... است. هر چند این مدرک ها و این کلاس ها خوب است اما منظورم از سواد و فرهنگ، فرهنگ دینی و اجتماعی است. شاید اگر به این مهم بیشتر توجه کنیم و حتی روزانه حداقل 30 دقیقه به مطالعه و کسب آگاهی های لازم برای یک زندگی خوب بپردازیم بسیاری از این مشکلات را به راحتی تبدیل به شکلات های شیرین و خوشمزه ای خواهیم کرد.

 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۲۳:۴۸
بهروز دلاور

تا به حال خیلی ها این سؤال رو ازم می پرسیدند اما به عللی دوست نداشتم پیرامون این موضوع یادداشتی رو به نگارش درآورم.

در هر صورت بر دو گروه نگرانم

گروه اول: کسانی که ریش دارند و با ریششان تیشه به ریشه دین می زنند.

گروه دوم: کسانی که ریش ندارند و خیال می کنند فقط باید در باطن، دلشان پاک باشد.

البته راست می گویید گروه اول خظرناک تر از گروه دوم هستند. اما شما که تمام رفتارها و عملکردتان خوب است چرا ظاهرتان را طوری آرایش می کنید که دیگران شما را متهم کنند. نکته مهم تر آنکه خداوند دوست دارد من و شما هم در ظاهر و هم درباطن پاک و پاکیزه باشیم.

 

حکم مراجع تقلید:

تراشیدن ریش تمام صورت، با ماشین یا تیغ چه حکمی دارد؟

آیت الله بهجت و صافی: تراشیدن ریش حرام است.

سایر مراجع: تراشیدن ریش -خواه با تیغ باشد یا ماشین- بنابراحتیاط واجب حرام است.

 

آیا تراشیدن موهای کمِ صورت، به منظور رشد و پر پشت شدن آن، اشکال دارد؟

همه مراجع: اگر موهای صورت کم باشد و صدق ریش بر آن نکند، تراشیدن آن مانعی ندارد.

 

اگر انسان برای اینکه توهین مردم را نشنود ریشش را بزند؛ چه حکمی دارد؟

همه مراجع: گذاشتن ریش برای مسلمانی که به دینش اهمیت می دهد، باعث خواری و سرشکستگی نیست و با مسخره کردن دیگران، احکام الهی عوض نمی شود؛ مگر آنکه باعث حرج بشود و تحمل آن غیر ممکن باشد.

 

آیا گذاشتن ریش پروفسوری کفایت می کند؟

آیت الله تبریزی و مکارم: اگر چانه و اطراف آن (یک چهارم صورت) تراشیده نشود به طوری که در وقت مواجهه صدق ریش کند، کفایت می کند.

سایر مراجع: خیر کفایت نمی کند و حکم تراشیدن تمام آن را دارد.

 

سخن پایانی: با توجه به سوالی که دوست عزیزمون فرمودند قصدم در این نوشته فقط بیان حکم شرعی بود نه اینکه علت حرام بودن تراشیدن ریش را در اسلام بررسی کنیم.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۰۱:۰۲
بهروز دلاور

شما چگونه می‌خواهید محبت و اطمینان مردم را جلب کنید؟ مردم باید به من و شما اعتماد داشته باشند. اگر ما دنبال مسایل خودمان رفتیم، به فکر زندگی شخصی خودمان افتادیم، دنبال تجملات و تشریفاتمان رفتیم، در خرج کردن بیت‌المال هیچ حدی برای خودمان قایل نشدیم - مگر حدی که دردسر قضایی درست بکند! - و هرچه توانستیم خرج کردیم، مگر اعتماد مردم باقی می‌ماند؟ مگر مردم کورند؟ ایرانیان همیشه جزو هوشیارترین ملتها بوده‌اند؛ امروز هم به برکت انقلاب از هوشیارترینهایند؛ از هوشیارها هم هوشیارترند. آقایان! مگر مردم نمی‌بینند که ما چگونه زندگی می‌کنیم؟
 
 آن وقتی که جوان حزب‌اللهی ما به جهاد یا به سپاه یا به فلان وزارتخانه می‌رفت و به او می‌گفتند که چه‌قدر حقوق می‌خواهی، می‌گفت این حرفها چیست، مگر من برای حقوق آمده‌ام؟ اصرار می‌کردند که بالاخره زندگی خودت و زن و بچه‌ات باید بگردد؛ یک چیزی بگیر. به نظر شما اینها افسانه است؟ به نظرم اگر شما بروید در دنیا این را نقل کنید، چنانچه کسی وضع چند سال قبل ما را ندیده باشد، خواهد گفت که افسانه است؛ ولی این واقعیت است. این رویداد، در همین ایران و در همین تهران و در همین وزارتخانه‌های ما اتفاق افتاد؛ یکی، دو مورد هم نبود. نماینده‌ی مجلس وقتی اول بار به او حقوق دادند، خجالت کشید حقوق را بگیرد! بعضی از دوستان ما در دوره‌ی اول نمایندگی مجلس، شرمشان آمد و ننگشان کرد که حقوق بگیرند! گفتند ما حقوق بگیریم؟!
 
 برادران! من و شما داریم از آن ذخیره می‌خوریم؛ فراموش نکنید، آن را مردم دیدند. نمی‌شود ما در زندگی مادّی مثل حیوان بچریم و بغلتیم و بخواهیم مردم به ما به شکل یک اسوه نگاه کنند؛ مردمی که خیلیشان از اولیات زندگی محرومند.
 
 در این راه، از خیلی چیزها باید گذشت. نه فقط از شهوات حرام، از شهوات حلال نیز باید گذشت. نمی‌گویم مثل پیامبر باشیم، نمی‌گویم مثل امیرالمؤمنین - که شاگرد پیامبر بود - باشیم؛ که انسان آن مطالب را که می‌خواند، تنش می‌لرزد. امیرالمؤمنینی که زهدش در زندگی و دنیا مَثَل سایر است و مسلمان و غیرمسلمان آن را می‌دانند، درباره‌ی پیامبر می‌گوید: «قد حقّر الدّنیا و صغّرها و اهون بها و هوّنها»(۱)؛ دنیا را تحقیر کرد - یعنی همین لذایذ و بهره‌مندیها و برخورداریهای دنیا را کوچک کرد - به آنها توهین کرد و سبکشان نمود.
 
 در قُبا برای پیامبر آب آوردند و چیزی هم مثل عسل قاطی آن کردند. پیامبر فرمود: من این را حرام نمی‌کنم، اما نمی‌خورم. این دو، دو چیز است؛ یا آب یا عسل. آن را از ما نخواسته‌اند. اگر از من و شما بخواهند، پدرمان درآمده است! مگر ما می‌توانیم آن‌طور زندگی بکنیم؟ پیداست که آن نفس قدسی ملکوتی، یک چیز دیگر است.
 
 امیرالمؤمنین در همین جمله می‌فرماید که خدای متعال به پیامبر فهماند که اگر من دنیا را به اختیار از تو می‌گیرم، برای این است که چیز شیرینتری به تو بدهم. آن چیز شیرینتر را اولیای خدا می‌دیدند. من و شما آن را حس نمی‌کنیم؛ اما در آن راه باید برویم، در آن راه باید قدم برداریم، کمتر خرج کنیم، کمتر بذل و بخشش بیجا کنیم، کمتر به زندگی شخصی خودمان بپردازیم.
 
 من و شما همان طلبه یا معلم پیش از انقلابیم. یکی از شماها معلم بود، یکی دانشجو بود، یکی طلبه بود، یکی منبری بود، همه‌مان این‌طور بودیم؛ اما حالا مثل عروسی اشراف عروسی بگیریم، مثل خانه‌ی اشراف خانه درست کنیم، مثل حرکت اشراف در خیابانها حرکت کنیم! اشراف مگر چگونه بودند؟ چون آنها فقط ریششان تراشیده بود، ولی ما ریشمان را گذاشته‌ایم، همین کافی است؟! نه، ما هم مترفین می‌شویم. واللَّه در جامعه‌ی اسلامی هم ممکن است مترف به وجود بیاید. از آیه‌ی شریفه‌ی «واذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها» بترسیم. تُرف، فسق هم دنبال خودش می‌آورد.

بیانات مقام معظم رهبری

دیدار کارگزاران نظام

سال 23/5/1370

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۴ ، ۲۰:۲۶
بهروز دلاور

جالب بود. نمی توانستم جلوی لبخندم را بگیرم

همینطور که داشتیم جلو می رفتیم یهو ماشینش خاموش شد و گفت: هر چی میکشم از دست این حکومته!!!

با خودم گفتم اگر تمام کسانی که بر علیه این نظام، کرسی و جلسه می گیرند استدلالاتشان اینقدر آبکی باشه دیگر دهانم را خواهم بست. چرا که جواب ابلهان خاموشی است.

من با کسانی که می دانند این نظام حق است و خوب، اما باز از روی لجبازی و عناد دشمنی می کنند حرفی ندارم.

مخاطب من شمایید که با دلی پاک، پای منبر نا اهلان نشسته اید و نمی دانید که این خبیثان چه در سر می پرورانند.

بشین بین خودت و خدای خودت خوب فکر کن ببین واقعا میشه حتی یک دلیل قانع کننده برای بد بودن این حکومت پیدا کرد؟!

شاید هزار و یک ایراد بشه به قسمتای مختلفش وارد کرد. اما با وجود تمام مشکلات، اگر این را از دست بدهیم سراغ کجا برویم؟

به نظرتون بهتر نیست به جای بد و بیراه گفتن از خودمان شروع کنیم و حداقل خودمان اشتباهات دیگران را مترکب نشویم؟

چند وقت پیش دوست عزیزی با من تماس گرفت و آخر صحبتش هر چه تونست به شهداء و... توهین کرد. گفتم هر چه گفتی واقعا از ته دلت گفتی؟! گفت واقعا دیگه خسته شدم. به نظرتون در فضای علمی خسته شدن چند در صد منطقی است؟

آره اگه فقط پول برات مهمه من با شما حرفی ندارم. اگه فقط مادیات و سر میز نشستن براتون مهمه من با شما حرفی ندارم.

 

اما هیچ گاه حاضر نیستم به خاطر حرف های بی پایه و سستِ برخی، دست از ارزشهایم بردارم

 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۴ ، ۱۶:۴۸
بهروز دلاور