منظور از سیاست چیست؟
باید بگویم خیلی پیش ها دشمنان دین، اندیشه و علم (منظورم قدرت طلبان قلدر نما هستند) به خاطر رسیدن به اهداف و مقاصد خود، به فکر این افتادند که جوامع بشری را، به صورت مردگانی متحرک درآورند تا بتوانند به هر صورت که شده اجساد انسان ها و ظرفیت های وجودیشان را تجزیه کنند. در همین راستا به انسان ها اینگونه گفتند: «که ای مردم شما متدین و مذهبی هستید حیف است که دین و مذهبتان را با سیاست و دغل بازی و فریب مخلوط کنید. شماها که دلتان پاک است، سزاوار است که در گوشه ای از خانه هایتان بنشینید و خدایتان را عبادت کنید و کار به کار ما نداشته باشید»
گذشت و گذشت و گذشت تا اینکه هنوز هم در تاریخ سال 1394، جوانان کشور من (ایران) می گویند چرا باید فهم و شعور سیاسی داشته باشیم؟! چرا باید از اوضاع و احوال کشورمان مطلع باشیم؟! چرا باید یک جوان پاک و ساده دل خودش را آلوده به فریب کاری و دغل بازی کند؟!
اما توجه: چه خوب سرمان را در برف ها فرو برده اند؟ چه خوب ما را ترسانده اند!!!!!!!!!!!! آنقدر خوب موفق شده اند که هنوز هم میبینیم بعضی ها می گویند اگر امام خمینی سیاسی نبود بیشتر از او استقبال می شد؟؟!!!!!؟!
اما دو دوتا= چهارتا
اولاً بسیار متأسفم برای کسانی که می نشینند ساعت ها از همه جای مملکت انتقاد می کنند و بعد از کلی اظهار نظر می گویند تو را به سیاست چه کار؟؟!! واقعاً متأسفم برای دوستان عزیزم که پای صحبت کسانی می نشینند که از مقام معظم رهبری گرفته تا دولت و مجلس و غیره و غیره را نقد می کنند، بعدش برایمان کُر کُری می خوانند که دنبال سیاست نروید و شما را به سیاست چه کار؟ و جالب تر این است ما به جای اینکه به او بگوییم: «تو اگر به سیاست کاری نداری پس چرا خودت مسئولیت فلان بخش را به عهده گرفته ای؟! پس چرا خودت از 24 ساعت شبانه روزیت 30 ساعتش را به نقد این و آن می پردازی؟!!!» سرمان را به علامت تأسف پایین می اندازیم و افسوس می خوریم که چرا دینمان را با سیاست مخلوط کرده ایم!!!!!!!!!!!
ثانیاً امروزه هیچ انسانی را نمی توانیم پیدا کنیم که خودش را در اجتماعات بزرگ جهانی پیدا نکند. ما انسان ها دو بعد مهم و اساسی داریم که یکی از آن دو بعد، ساحت اجتماعی ماست. انسانی را در جامعه امروزی فرض کنید که می خورد، می خوابد، با دیگر انسان ها معامله می کند، ملک می خرد و می فروشد، مجموعه هایی مانند مجلس و دولت برای او برنامه ریزی می کند، رهبری دارد که با عنوان ولایت فقیه، خط و مشی های اصلی و کلان کشورش را او تعیین می کند، در 24 ساعت شبانه روز با هزاران انسان گفتگو می کند و هزاران مورد دیگر....
آیا می شود شخصی از اندک سوادی بهره مند باشد و بگوید من به اجتماعم کاری ندارم؟!!! یا بگوید این اجتماع هر بلایی می خواهد سر من بیاورد، من هیچ شکایتی ندارم؟!!! می شود در گوشه ای از خانه خود بنشیند وو فقط زمزمه خدایا خدایا سر دهد و در نهایت ادعا کند که من می خواهم خدایم را بپرستم؟!!!
ثالثاً این همه آیات و روایات را که می فرمایند سیاست و مدیریت امور اجتماعی جزو متن دین مبین اسلام است را چه می کنید؟ (به جهت طولانی نشدن این یادداشت برخی از این آیات و روایات را در نظرات می نویسم.)
نتیجه گیری: دین اسلام مجموعه ای از نظام هایی است که همه آنها با هم یک برنامه ایده آل و مطلوب برای بشریت به ارمغان می آورد. و سیاست یکی از آن نظام هاست. (البته سیاست نه به معنای فریب کاری و دغل بازی بلکه به معنای مدیریت امور اجتماعی)