پایگاه اینترنتی بهروز دلاور

پایگاه اینترنتی بهروز دلاور

سلامی گرم به دلهای پاک تمامی کسانی که می خواهند قدم در راه شناخت حقیقت گذارند
طلبه ای هستم از دیار حوزه علمیه
می خواهید مرا بشناسید، گزینه «درباره من» در بالای صفحه را بزنید.
با آرزوی موفقیت و پیروزی در تمامی لحظه های زندگی برای شما همسفر محترم

۲۹ مطلب با موضوع «اجتماعی و سیاسی» ثبت شده است

از کسانی که با جسارت تمام، قد عَلَم می کنند و نظر خودشان را محکم و البته آرام و منطقی بیان می کنند لذت می برم؛ هرچند که دیدگاهشان را قبول نداشته باشم.

از کسانی هم که منطق و ادب سرشان نمی شود و هر حرفی که به زبانشان می آید را می زنند هم دلم چرکین است و همیشه به حکم جواب ناآگاهان خاموشی است، در مقابلشان سکوت کرده ام.

از انسان های بزدل و ترسو که هیچ گاه لب به سخن نگشوده اند به خاطر اینکه می ترسند حرفشان را بزنند بیزار بوده ام. این گروه انسان ها فقط به فکر منافع شخصی خودشان هستند. نفاق و دو رویی از سر و رویشان می ریزد. هنگامی که از حقی آگاه می شوند سخنی بر زبان نمی آورند چون از اهل باطل هراس دارند. هنگامی هم که با اهل باطل نشست و برخاست دارند، حرف دلشان را پنهانی و یواشکی می زنند چون نگرانند که آبرویشان با خاک یکسان شود.

بسیاری از اوقات این تماشاگر صحنه بودن ها و سکوت کردن ها = منافق بودن و بی خاصیت بودن می باشد.

خداوند در سوره مبارکه بقره می فرماید:

وَإِذَا لَقُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَکْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ (14)

اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴿۱۵﴾

أُوْلَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرُوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ وَمَا کَانُواْ مُهْتَدِینَ﴿۱۶﴾

و چون با کسانى که ایمان آورده ‏اند برخورد کنند مىی گویند ایمان آوردیم و چون با شیطان هاى خود خلوت کنند مىی گویند در حقیقت ما با شماییم ما فقط  آنان را ریشخند می ‏کنیم(۱۴)

خدا است که ریشخندشان می ‏کند و آنان را در طغیانشان فرو مىی گذارد تا سرگردان شوند(۱۵)

همین کسانند که گمراهى را به بهاى هدایت‏ خریدند در نتیجه داد و ستدشان سودى به بار نیاورد و هدایت‏ یافته نبودند(۱۶)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۴ ، ۱۴:۴۷
بهروز دلاور

شما چگونه می‌خواهید محبت و اطمینان مردم را جلب کنید؟ مردم باید به من و شما اعتماد داشته باشند. اگر ما دنبال مسایل خودمان رفتیم، به فکر زندگی شخصی خودمان افتادیم، دنبال تجملات و تشریفاتمان رفتیم، در خرج کردن بیت‌المال هیچ حدی برای خودمان قایل نشدیم - مگر حدی که دردسر قضایی درست بکند! - و هرچه توانستیم خرج کردیم، مگر اعتماد مردم باقی می‌ماند؟ مگر مردم کورند؟ ایرانیان همیشه جزو هوشیارترین ملتها بوده‌اند؛ امروز هم به برکت انقلاب از هوشیارترینهایند؛ از هوشیارها هم هوشیارترند. آقایان! مگر مردم نمی‌بینند که ما چگونه زندگی می‌کنیم؟
 
 آن وقتی که جوان حزب‌اللهی ما به جهاد یا به سپاه یا به فلان وزارتخانه می‌رفت و به او می‌گفتند که چه‌قدر حقوق می‌خواهی، می‌گفت این حرفها چیست، مگر من برای حقوق آمده‌ام؟ اصرار می‌کردند که بالاخره زندگی خودت و زن و بچه‌ات باید بگردد؛ یک چیزی بگیر. به نظر شما اینها افسانه است؟ به نظرم اگر شما بروید در دنیا این را نقل کنید، چنانچه کسی وضع چند سال قبل ما را ندیده باشد، خواهد گفت که افسانه است؛ ولی این واقعیت است. این رویداد، در همین ایران و در همین تهران و در همین وزارتخانه‌های ما اتفاق افتاد؛ یکی، دو مورد هم نبود. نماینده‌ی مجلس وقتی اول بار به او حقوق دادند، خجالت کشید حقوق را بگیرد! بعضی از دوستان ما در دوره‌ی اول نمایندگی مجلس، شرمشان آمد و ننگشان کرد که حقوق بگیرند! گفتند ما حقوق بگیریم؟!
 
 برادران! من و شما داریم از آن ذخیره می‌خوریم؛ فراموش نکنید، آن را مردم دیدند. نمی‌شود ما در زندگی مادّی مثل حیوان بچریم و بغلتیم و بخواهیم مردم به ما به شکل یک اسوه نگاه کنند؛ مردمی که خیلیشان از اولیات زندگی محرومند.
 
 در این راه، از خیلی چیزها باید گذشت. نه فقط از شهوات حرام، از شهوات حلال نیز باید گذشت. نمی‌گویم مثل پیامبر باشیم، نمی‌گویم مثل امیرالمؤمنین - که شاگرد پیامبر بود - باشیم؛ که انسان آن مطالب را که می‌خواند، تنش می‌لرزد. امیرالمؤمنینی که زهدش در زندگی و دنیا مَثَل سایر است و مسلمان و غیرمسلمان آن را می‌دانند، درباره‌ی پیامبر می‌گوید: «قد حقّر الدّنیا و صغّرها و اهون بها و هوّنها»(۱)؛ دنیا را تحقیر کرد - یعنی همین لذایذ و بهره‌مندیها و برخورداریهای دنیا را کوچک کرد - به آنها توهین کرد و سبکشان نمود.
 
 در قُبا برای پیامبر آب آوردند و چیزی هم مثل عسل قاطی آن کردند. پیامبر فرمود: من این را حرام نمی‌کنم، اما نمی‌خورم. این دو، دو چیز است؛ یا آب یا عسل. آن را از ما نخواسته‌اند. اگر از من و شما بخواهند، پدرمان درآمده است! مگر ما می‌توانیم آن‌طور زندگی بکنیم؟ پیداست که آن نفس قدسی ملکوتی، یک چیز دیگر است.
 
 امیرالمؤمنین در همین جمله می‌فرماید که خدای متعال به پیامبر فهماند که اگر من دنیا را به اختیار از تو می‌گیرم، برای این است که چیز شیرینتری به تو بدهم. آن چیز شیرینتر را اولیای خدا می‌دیدند. من و شما آن را حس نمی‌کنیم؛ اما در آن راه باید برویم، در آن راه باید قدم برداریم، کمتر خرج کنیم، کمتر بذل و بخشش بیجا کنیم، کمتر به زندگی شخصی خودمان بپردازیم.
 
 من و شما همان طلبه یا معلم پیش از انقلابیم. یکی از شماها معلم بود، یکی دانشجو بود، یکی طلبه بود، یکی منبری بود، همه‌مان این‌طور بودیم؛ اما حالا مثل عروسی اشراف عروسی بگیریم، مثل خانه‌ی اشراف خانه درست کنیم، مثل حرکت اشراف در خیابانها حرکت کنیم! اشراف مگر چگونه بودند؟ چون آنها فقط ریششان تراشیده بود، ولی ما ریشمان را گذاشته‌ایم، همین کافی است؟! نه، ما هم مترفین می‌شویم. واللَّه در جامعه‌ی اسلامی هم ممکن است مترف به وجود بیاید. از آیه‌ی شریفه‌ی «واذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها» بترسیم. تُرف، فسق هم دنبال خودش می‌آورد.

بیانات مقام معظم رهبری

دیدار کارگزاران نظام

سال 23/5/1370

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۴ ، ۲۰:۲۶
بهروز دلاور

جالب بود. نمی توانستم جلوی لبخندم را بگیرم

همینطور که داشتیم جلو می رفتیم یهو ماشینش خاموش شد و گفت: هر چی میکشم از دست این حکومته!!!

با خودم گفتم اگر تمام کسانی که بر علیه این نظام، کرسی و جلسه می گیرند استدلالاتشان اینقدر آبکی باشه دیگر دهانم را خواهم بست. چرا که جواب ابلهان خاموشی است.

من با کسانی که می دانند این نظام حق است و خوب، اما باز از روی لجبازی و عناد دشمنی می کنند حرفی ندارم.

مخاطب من شمایید که با دلی پاک، پای منبر نا اهلان نشسته اید و نمی دانید که این خبیثان چه در سر می پرورانند.

بشین بین خودت و خدای خودت خوب فکر کن ببین واقعا میشه حتی یک دلیل قانع کننده برای بد بودن این حکومت پیدا کرد؟!

شاید هزار و یک ایراد بشه به قسمتای مختلفش وارد کرد. اما با وجود تمام مشکلات، اگر این را از دست بدهیم سراغ کجا برویم؟

به نظرتون بهتر نیست به جای بد و بیراه گفتن از خودمان شروع کنیم و حداقل خودمان اشتباهات دیگران را مترکب نشویم؟

چند وقت پیش دوست عزیزی با من تماس گرفت و آخر صحبتش هر چه تونست به شهداء و... توهین کرد. گفتم هر چه گفتی واقعا از ته دلت گفتی؟! گفت واقعا دیگه خسته شدم. به نظرتون در فضای علمی خسته شدن چند در صد منطقی است؟

آره اگه فقط پول برات مهمه من با شما حرفی ندارم. اگه فقط مادیات و سر میز نشستن براتون مهمه من با شما حرفی ندارم.

 

اما هیچ گاه حاضر نیستم به خاطر حرف های بی پایه و سستِ برخی، دست از ارزشهایم بردارم

 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۴ ، ۱۶:۴۸
بهروز دلاور

منظور از سیاست چیست؟

باید بگویم خیلی پیش ها دشمنان دین، اندیشه و علم (منظورم قدرت طلبان قلدر نما هستند) به خاطر رسیدن به اهداف و مقاصد خود، به فکر این افتادند که جوامع بشری را، به صورت مردگانی متحرک درآورند تا بتوانند به هر صورت که شده اجساد انسان ها و ظرفیت های وجودیشان را تجزیه کنند. در همین راستا به انسان ها اینگونه گفتند: «که ای مردم شما متدین و مذهبی هستید حیف است که دین و مذهبتان را با سیاست و دغل بازی و فریب مخلوط کنید. شماها که دلتان پاک است، سزاوار است که در گوشه ای از خانه هایتان بنشینید و خدایتان را عبادت کنید و کار به کار ما نداشته باشید»

گذشت و گذشت و گذشت تا اینکه هنوز هم در تاریخ سال 1394، جوانان کشور من (ایران) می گویند چرا باید فهم و شعور سیاسی داشته باشیم؟! چرا باید از اوضاع و احوال کشورمان مطلع باشیم؟! چرا باید یک جوان پاک و ساده دل خودش را آلوده به فریب کاری و دغل بازی کند؟!

اما توجه: چه خوب سرمان را در برف ها فرو برده اند؟ چه خوب ما را ترسانده اند!!!!!!!!!!!! آنقدر خوب موفق شده اند که هنوز هم میبینیم بعضی ها می گویند اگر امام خمینی سیاسی نبود بیشتر از او استقبال می شد؟؟!!!!!؟!

اما دو دوتا= چهارتا

اولاً بسیار متأسفم برای کسانی که می نشینند ساعت ها از همه جای مملکت انتقاد می کنند و بعد از کلی اظهار نظر می گویند تو را به سیاست چه کار؟؟!! واقعاً متأسفم برای دوستان عزیزم که پای صحبت کسانی می نشینند که از مقام معظم رهبری گرفته تا دولت و مجلس و غیره و غیره را نقد می کنند، بعدش برایمان کُر کُری می خوانند که دنبال سیاست نروید و شما را به سیاست چه کار؟ و جالب تر این است ما به جای اینکه به او بگوییم: «تو اگر به سیاست کاری نداری پس چرا خودت مسئولیت فلان بخش را به عهده گرفته ای؟! پس چرا خودت از 24 ساعت شبانه روزیت 30 ساعتش را به نقد این و آن می پردازی؟!!!» سرمان را به علامت تأسف پایین می اندازیم و افسوس می خوریم که چرا دینمان را با سیاست مخلوط کرده ایم!!!!!!!!!!!

ثانیاً امروزه هیچ انسانی را نمی توانیم پیدا کنیم که خودش را در اجتماعات بزرگ جهانی پیدا نکند. ما انسان ها دو بعد مهم و اساسی داریم که یکی از آن دو بعد، ساحت اجتماعی ماست. انسانی را در جامعه امروزی فرض کنید که می خورد، می خوابد، با دیگر انسان ها معامله می کند، ملک می خرد و می فروشد، مجموعه هایی مانند مجلس و دولت برای او برنامه ریزی می کند، رهبری دارد که با عنوان ولایت فقیه، خط و مشی های اصلی و کلان کشورش را او تعیین می کند، در 24 ساعت شبانه روز با هزاران انسان گفتگو می کند و هزاران مورد دیگر....

آیا می شود شخصی از اندک سوادی بهره مند باشد و بگوید من به اجتماعم کاری ندارم؟!!! یا بگوید این اجتماع هر بلایی می خواهد سر من بیاورد، من هیچ شکایتی ندارم؟!!! می شود در گوشه ای از خانه خود بنشیند وو فقط زمزمه خدایا خدایا سر دهد و در نهایت ادعا کند که من می خواهم خدایم را بپرستم؟!!!

ثالثاً این همه آیات و روایات را که می فرمایند سیاست و مدیریت امور اجتماعی جزو متن دین مبین اسلام است را چه می کنید؟ (به جهت طولانی نشدن این یادداشت برخی از این آیات و روایات را در نظرات می نویسم.)

نتیجه گیری: دین اسلام مجموعه ای از نظام هایی است که همه آنها با هم یک برنامه ایده آل و مطلوب برای بشریت به ارمغان می آورد. و سیاست یکی از آن نظام هاست. (البته سیاست نه به معنای فریب کاری و دغل بازی بلکه به معنای مدیریت امور اجتماعی)

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۴ ، ۱۱:۵۹
بهروز دلاور